منتظر مهدی

  • خانه 
  • یا مهدی 

بصیرت

29 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​?? ﻟﺮﻩ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻴﺸﻪ ﻣﻴﺮﻥ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﺵ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﻛﻨﻦ

.?

.?

.?

.?

.?

.?

.?

.?

.?

.?

.?

.?

ﺑﻪ ﺯﻧﺶ ﻣﻴﮕﻦ ﻳﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺑﮕﻮ ﻣﻴﮕﻪ ﺭﻭﺯ ﺁﺧﺮ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺮﻭ
 ﮔﻔﺖ

ﻣﻦ ﻧﺮﻡ ﺧﺎﮐﻢ ﻏﺼﺐ ﻣﻴﺸﻪ .

ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﮐﻒ ﭘﻮﺗﻴﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺫﺭﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﻭﻃﻨﻢ ﭼﺴﺒﻴﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ

ﺑﺎﺧﻮﻥ ﻣﻴﺸﻮﻳﻢ. (سردار شهید بروجردی)
ﺁﺭﻩ ﺭﻓﻴﻖ جوک ﻧﺒﻮﺩ ﺣﻘﻴﻘﺘﻪ?

ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﻧﻘﺎﻁ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺟﻬﺎﯼ ﻫﻤﺠﻨﺲ‌باز ﻭﺍﻡ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ

ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ 
ﺍﻧﻮﻗﺖ ﺻﻬﯿﻮﻧﯿﺴﺘﻬﺎ جوکش ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﭘﺎﮎ ﻗﺰﻭﯾﻨﯽ

ﻣﯿﺴﺎﺯﻧﺪ ..

ﻣﺠﺘﻬﺪﯾﻦ ﺩﺍﻋﺶ ﻭ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺣﻼﻟﻬﺎ ﺭﺍ ﺣﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ 

ﻭﻟﯽ

ﺗﺮﻭﺭﯾﺴﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ، ﺟﮑﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﮑﺎﺭﻡ ﻣﯿﺴﺎﺯﻧﺪ …

ﻭﻫﺎﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﺳﻌﻮﺩﯼ ﺯﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﻧﮑﺎﺡ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻋﻘﺪ 10

ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺂﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
 ﻭ ﻏﺮﺑﯿﻬﺎ

ﻓﯿﻠﻢ ﻫﻤﺨﻮﺍﺑﯽ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﭘﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ

ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ

 ﻭﻟﯽ ﺟﻮﮐﻬﺎﯼ ﺑﯽ ﻧﺎﻣﻮﺳﯽ ﻧﺼﯿﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﺎﮎ ﺷﻤﺎﻝ

ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ

ﮐﺸﯿﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﭘﺎﮎ ﺷﺪﻥ ﭘﻮﻝ

ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ

 ﻭ جوک آﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺷﯿﻌﻪ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻧﺪ …

ﺟﻬﺎﻧﮕﺸﺎﯾﺎﻥ ﺑﺰﺭگ، ﺩﺭ آﺭﺯﻭﯼ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺑﮑﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ که فرهنگ شهامت و صداقت مردمانش زبانزد عام و خاص است
ﺣﺎلا جوک ﺑﯽ

ﻓﺮﻫﻨﮕﯿﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﻟﺮ ﻣﯿﺴﺎﺯﻧﺪ …
ﻭ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﻢ?
???????

اگر مطلب مورد پسندتان واقع شد لطفا آن را به اشتراک بگذارید.
 به اسراییلیه میگن یه جمله بگو توش آب باشه.
میگه: لوله!!!
???

_______??

?خوندن این پیام فقط دو دقیقه از وقتتون رو میگیره لطفا توجه کنید:

?میخوام همه ما یه کار خیلی بزرگ بکنیم ، یه کاری که صداش بپیچه ، کاری نداره کافیه یه ذره همت بکنیم ، از همین لحظه ، همین جا…
?حالا کار بزرگ ما چیه؟؟؟؟
?میخوایم تمام این جوک هایی که با این هزینه های هنگفت و این همه تشکیلات و با اون همه هدف مخرب ، سوی سرزمین ما روانه میشه تا خودمون تخریب فرهنگ و هویت خودمون رو اشتراک بذاریم و لایک کنیم ?
اسم? ترک، لر، کرد، عرب، بلوچ، رشتی و قزوینی و … را از توشون برداریم و

 بجاش بذاریم ،
 ===> یه وهابی <===

 اونقدر این〰〰〰 

 ==> یه اسراییلیه <==
 

 نظر دهید »

لاک جیغ

29 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​‍ ‍ •●❥  ?  ❥●•
لاک جیغ قرمز..

مانتوی جلو باز آلبالویی..

کفشای خوشرنگ ده سانتی..

موهای شینیون شده..

به قول مادر جون هفت قلم آرایش!

تولد شیدا بود؛حسابی شیک و پیک کرده بودم!

کفشا اذیتم میکرد؛پام چند باری پیچ خورد..اما مهم نبود!

توی مسیر برگشت از پسرای سیکس پک دار خیابون ونک کلی تعریف و تمجید شنیدم و ذوق کردم!
خستگی از سروکولم بالامیرفت

کلید درو چرخوندم؛وارد که شدم

جلوی در ورودی یه جفت پوتین خاکی دیدم..

قطره های خون روش خودنمایی میکرد..

بی توجه به اون،رفتم سمت پذیرایی تا یکم روی مبل لم بدم ،خستگیم در بره..

شالم رو برداشتم که پرت کنم روی مبل؛

یهو با صدای سرفه یه مرد و یالا گفتنش 

شالی رو که معلق بود بین زمین وهوا گرفتم و انداختم روی سرم..

سربه زیر گفت سلام!

من اما زل زدم بهش و گفتم سلام!

مثل پسرای کوچه بازار چشماش چار تا نشد و از حدقه نزد بیرون..

حتی یه لحظه نگاهمم نکرد!

نیشش تا بناگوش باز نشد..!

انگار نه انگار یه دختر با اینهمه رنگ و لعاب جلوش وایستاده..

فقط عرق شرم وخجالت روی پیشونیش نقش بست..

من برعکس اون؛ در ریلکس ترین حالت ممکن بودم!
با چشم غره ی وحید خودمو جمع کردم رفتم آشپزخونه..

مادر جون گفت دوست وحیده؛تازه از ماموریت اومده…

خیره به گلای یاس روی میز ناهارخوری رفتم تو فکر..

[چرا خجالت کشید؟!

چرا مثل بعضی از آقایون منو برانداز نکرد!]

صدای مادر جون منو به خودم آورد

لیلی جان بیا برای خداحافظی..

رفتم برای بدرقه..

آستین سمت چپش کاملا خونی بود!خونی که خشک شده…

پرسیدم دستتون زخمیه؟

گفت نه..!

خون زخمای دوستمه…

تو بغل خودم شهید شد؛امروز آوردیمش..

 منم هنوز فرصت نکردم لباسامو عوض کنم..

[مادر جون]

خیر از جوونیت ببینی پسرم…جونتو گذاشتی کف دستت..

[آقا محسن]

وظیفه ست مادر…

هر قطره ی خون من فدای تار موی ناموسم..

تا اینو گفت سنگینی نگاه مادر جونو رو خودم حس کردم

کمی موهامو زدم زیر شال…
آقا محسن برای حفظ حریم من و امثال من می جنگید…

اونوقت من ندای آزادی سر داده بودم!

آزادی پوچ!
یاعلی گفت و رفت!

من موندم و چار دیواری اتاق و یه پازل بهم ریخته توی ذهنم!

پوتین وخاک وخون.. 

ناموس و تار مو…

مانتوی جلو باز و حیا…

کفش جیغ و لاک جیغ..!

حجاب و حجاب و حجاب!

یه شهید و یه پلاک!
•●❥  ?  ❥●•

 نظر دهید »

مهدویت

29 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​#زیارت_اربعین 
?چرا امام زمان(عج) #قائم نامیده میشوند؟
#انتقام_خون_امام_حسین 

ابو حمزه ثمالي مي گويد: به امام محمد باقر عليه السلام عرض كردم: اي فرزند پيامبر! آيا شما همه قائم نيستيد و حق را به پا نمي داريد؟ پس چرا تنها ولي عصر را قائم مي خوانند؟
 فرمود:
چون جدم حسين عليه السلام كشته شد، فرشتگان صدا به گريه و ناله بلند نموده و عرض كردند: پروردگارا! آيا قاتلان بهترين بندگانت، و زاده اشرف برگزيدگانت را به حال خود وا مي گذاري؟ خداوند به آنها وحي فرستاد: اي فرشتگان من! آرام گيريد. به عزت و جلالم سوگند، از آنان انتقام خواهم گرفت; هر چند بعد از گذشت زمان ها باشد. آن گاه پروردگار عالم پرده از جلو ديدگان آنان كنار زد و امامان از فرزندان امام حسين عليه السلام را يكي پس از ديگري به آنها نشان داد. فرشتگان از اين منظره، مسرور و شادمان گرديدند و ديدند كه يكي از آن بزرگواران، ايستاده مشغول نماز است. خداوند فرمود: با اين قائم (شخص ايستاده) از آنان (قاتلان حسين عليه السلام) انتقام خواهم گرفت » 
?دلائل الامامة، طبري، ص 239

 نظر دهید »

اخلاق

29 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​?? #داستان_شب 
کشاورزي يک مزرعه ی بزرگ گندم داشت. زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.

هنگام برداشت محصول بود. شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد.

پيرمرد کينه ی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده، به دم روباه بست و آتش زد. 

روباه شعله ور در مزرعه به اينطرف و آن طرف می دويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش.

در اين تعقيب و گريز، گندمزار به خاکستر تبديل شد…
وقتي کينه به دل گرفته و در پی انتقام هستيم، بايد بدانيم آتش اين انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت!

بهتر است ببخشيم و بگذريم..

 نظر دهید »

تفکر

29 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​{ خیلی قشنگـه حمتا بخونیـن?}
فردی هنگام راه رفتن پایش به سکه ای خورد. تاریک بود، فکر کرد طلاست. کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند. دید 2 ریالی است. بعد دید کاغذی که آتش زده، هزار تومانی بوده. گفت: چی را برای چی آتش زدم!

و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست که چیزهای با ارزش را برای  چیزهای بی ارزش آتش می زنیم و خودمان هم خبر نداریم. آرامش امروزمان را فدای چشم و هم چشمی ها و مقایسه کردن های خود میکنیم و سلامتی امروزمان را با استرسها و نگرانی های بی مورد به خطر می اندازیم…

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 161
  • 162
  • 163
  • ...
  • 164
  • ...
  • 165
  • 166
  • 167
  • ...
  • 168
  • ...
  • 169
  • 170
  • 171
  • ...
  • 229
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

منتظر مهدی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس