منتظر مهدی

  • خانه 
  • یا مهدی 

در محضر عشق

24 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​?سلامی هم بکنیم به اون کسایی که یواش یواش دارن ساکشونو جمع میکنن تا پیاده برن دست بوس اقا
?سلام عاشق

التماس دعا، ما رو هم فراموش نکنید…
یه زمانی کسی میرفت کربلا خیلی تو چشم بود

ولی الان کسایی که جاموندن بیشتر تو چشمن?
یا اباعبدالله(علیه السلام)….

پایم که جامانده….

دلم را میفرستم به زیارت ارباب…

انگار که قسمت نیست….

چشمانم کربلایی شوند….

امسال هم دلم راهی کربلا میشود….
درآن زمین که پناه تمام عالم بود

فقط برای من روسیاه جا کم بود؟؟؟
هان ای کسانیکه به زیارت مولایمان شرفیاب می شوید:

از قول جاماندگان اربعین به مولایمان بگویید:
ای آقایی که قوانین عبور رادرمرزهابه هم میزنی

وقانون عاشقی راحاکم میکنی !
کنارپل صراط منتظر

کرمت می مانیم

تابیایی قوانین عبور

راکناربزنی وعاشقانت را

بی حساب عبوربدهی…
من الله توفیق…

?مدیون حسینم…
#یا_ابا_عبدالله 

 نظر دهید »

دلنوشته 

24 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​???????

??????

??✏️?

???             

?

 #دلنوشته
  ‌ گفت : کــــه چــــی ؟ ?
هی جــــانباز جــــانباز ،? 
شـــهید شـــــهید!?
اصــــلا به ما چــــه .. ?
میخواســــــتن نـــــرن ….?
 کسی مجبـــــورشون نـــــکرده بـــــود که !?
گفــــتم : چرا اتـــــــفاقا …

 

مجبــــــورشون مــــیکرد !
گفت : کـــــــی ؟!!
گفتم : هـــــمون که تــــــو نــــداریش …
گفت : مـــــن نــــدارم؟! ….. چی رو ؟!
گــــــــــفتم : غیــــــــــــرت ! …. 

 نظر دهید »

دلنوشته

24 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​???????

??????

??✏️?

???             

?

 #دلنوشته
?تو مترو نشستی رو صندلی؛

یه خانم یا آقایی میاد رو به روی شما می ایسته…

شما بلند میشی، و جاتو میدی بهش…

از این کار میتونی اهداف مختلفی داشته باشی؛

حالا یا مبارزه باهوای نفس،

یا خدمت به خلق الله،

خادمی عباد الله…

خانم یا آقایی که جاتو دادی بهش؛ از این لطف شما احساس شرمندگی میکنن…

شرمنده میشن، وقتی میبینن شما ایستادی، و اون جای شما نشسته…

خودشو به شما مدیون میدونه، و هی تشکر میکنه… 
?رفقا!

خیییلی وقته شهدا جاشونو دادن که ما بشینیم…

نههه… جاشونو ندادن ما بشینیم؛

جونشونو دادن ما بایستیم؛

ماچیکارمیکنیم…؟

مگه خدا نگفته “ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا” ؟!

حواسمون هست؟!

داریم جلوی چشم کسانی که جونشون رو بخاطر ما دادن گناه میکنیم…
?ببخشید ای شهید!

که بجای راهِت، راحتی را انتخاب کردم …

                              

 نظر دهید »

تلنگر

24 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​???????

??????

??✏️?

???             

?

 #دلنوشته
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ شدیم نسلی که:

.

معلوم نیس چه مرگشه…?

.

یه گوشی تو دست?

.

چندتا اهنگ♪♪♪

.

ادّعای داغون بودن??

.

همه شکست عشقی خورده?

.

یه سری بیست چهاری کلش به دست…?

.

زیر ۲۰ سال همه درگیر گل و ….?

.

ریه ها داغون….??

.

معرفت ها الکی…?????

.

همش نقش، همش حرف…???

.

پای عمل همه میکشن کنار….??

.

موقع بدبختی ها یاد خدا میفتیم??

.

دریغ از اینکه تو خوشی هامونم ب یادش باشیم??

.

چی ازمون ساختن؟؟؟?

.

یه نسل نا امید به آینده….!?

.

.

پسره متولد ۷۴ شد مدافع حرم?

.

چند ماه بعد یه روبان مشکی کنار عکسش بود..?

.

فرق ما با این ادم چیه؟؟؟؟?

.

چطور اون میتونه بجای کلش از اعتقاداتش دفاع کنه!؟??

.

بجای زدن رل فور اور و سینگل فور اور تو پروفایلش ،

 مرد و مردونه تو شناسنامش زدن: در دفاع از حرم شهید شد…..!

.

نسلی شدیم ک بی اعتقادی شده کلاس!?

.

فکر میکنیم با فحش دادن پرچم میره بالا….!????

.

غیرت و ناموس هم ک فقط ادعاش مونده….??☹️

.

چند سال پیش تو همین مملکت هم سن های من و تو رفتن واسه ناموس ملت، واسه امنیت منو تو جون دادن….?

.

سه تا شهید دادیم فقط و فقط برای برگردوندن جنازه ی یه دختر….

.

اما الان چی…؟؟؟؟?

.

پسرا مملکتمون به جای غیرت ، زیر پست دخترا…. عکس های برهنه شون رو لایک میکنن….???

. 
دخترامون معنای زیبایی رو گم کردن!!!?

.

فکر میکنن هرچی برهنه تر باشن جذاب ترن..?.

.

ن اینطور نیست….❌❌❌❗️

.

با این عکس ها فقط چشمای یه سری آدم بوالهوس رو سیر میکنن?

.

شدیم نسلی که حتی معتقدهامونم داره پاشون میلرزه?

.

بیرون استغفر الله رو لبمونه و سرمون پایین….!??

.

ولی تو چت انگار یهو دین خدا عوض میشه….???

.

همون دختری که بیرون نامحرمه، تو چت میشه محرم…???

.

راحت با هم حرف میزنیم??

.

نه دین این نیست که خشک مقدس باشی…?

ولی هرچیزی به جاش

.

نه قرار نیست چیزی رو با حرفام به کسی تحمیل کنم?

.

لا اکراه فی الدین…..

.

فقط یکم تلنگر…..?⚠️⚠️⚠️⚠️

.

تا شاید به خودمون بیایم?

.

یکی ۲۰ سالشه و مدافع حرم➡️➡️➡️➡️➡️

.

یکی ۲۰ سالشه و درگیر لایک و کلش??

.

بخدا ما فرقی با این بچه ها نداریم…?

ما هم میتونیم….?

.

شک نکن….?

.

فقط باید از یه جا شروع کنیم???

.

.

مطالب فوق به هیچ وجه برای توهین به کسی نبود…⭕️⭕️❌

فقط یکم تلنگر??

برا خودم…..⛔️

تا یادم نره کی ام و واسه چی افریده شدم♦️

ببخشید لحنم یکم تند بود?

ولی حقایق رو باید گفت…?

.

.

یا علی?

در پناه حق  ?

                                   

 نظر دهید »

ملاقات با یار

24 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​#ملاقات_با_امام_زمان_علیه‌_السلام 
?یکی از عاشقان و دلدادگان امام زمان علیه‌السلام نقل می نمود: در سال ۱۳۶۳ به مکه معظمه مشرف شده بودم، روحانی کاروان که مرد خوبی بود سه شب قبل از آنکه به #عرفات برویم در عالم رؤیا حضرت ولی عصر علیه السلام را دیده بود و آن حضرت به او فرموده بودند که در روز عرفه روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام را بخوان که من هم می آیم.ضمنا زن فلجی هم در کاروان ما بود که اعمال عمره تمتعش را با زحمت انجام داده بود، یعنی سعی صفا و مروه را با چرخ انجام می داد و بقیه مجبور بودند زیر بغلهایش را بگیرند تا او اعمالش را انجام دهد. از طرفی زن دایی من هم که در همان کاروان بود و فرزندش به نام سعید در جبهه شهید شده بود شب عرفه در خواب می بیند که سعید آمده و می گوید: حال من خوب است و من کشته نشده ام. این مادر وقتی از خواب بیدار می شود، عکس فرزندش را که همراهش بوده بیرون می آورد و می بوسد و گریه زیادی می کند. آن زن افلیج از زن دایی من سوال می کند جریان چیست و این عکس از کیست؟ او جریان شهادت فرزندش سعید را برای آن زن فلج نقل می کند و عکس پسرش را به او نشان می دهد، زن فلج عکس سعید را می گیرد و مثل کسی که با شخص زنده حرف می زند با گریه رو به عکس می گوید: تو امروز که روز عرفه است باید از خدا بخواهی که امام زمان علیه‌السلام را به کاروان ما بفرستد تا ایشان مرا شفا دهند. بعد از ظهر عرفه در بین دعای عرفه روحانی کاروان مشغول روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام شد، همه اهل کاروان دیدند که ناگهان مردی بسیار نورانی با لباس احرام وسط جمعیت نشسته و برای مصائب حضرت ابوالفضل علیه السلام زیاد گریه می کند. افراد کاروان کم کم داشتند متوجه حضور حضرت می شدند به خصوص بعد از اینکه روحانی کاروان گفت: من چند شب قبل خواب دیدم که حضرت بقیة الله علیه السلام به من فرمودند که: در روز عرفه شما روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام را بخوان من هم می آیم. حضرت وقتی دید که بعضی به ایشان نگاه می کنند آهسته از میان جمعیت حرکت کردند تا از در خیمه بیرون روند که آن زن فلج صدا زد: آقا! آقا! حضرت برگشتند و به او نگاه کردند. آن زن به پاهای فلجش اشاره کرد، حضرت با اشاره به او فهماندند که نگران نباش خوب می شود، و سپس از در خیمه بیرون رفتند. تمام اهل کاروان شاهدند که این زن همان ساعت کسالتش برطرف شد و پاهای فلجش شفا یافت و حتی تمام اعمال حجش از قبیل طواف حج و سعی بین صفا و مروه و طواف نساء را خودش بدون آنکه کسی کمکش کند انجام داد و به لطف خدا بهبودی کامل یافت.
?كانال شبكه جهانی امام عصر TV

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 176
  • 177
  • 178
  • ...
  • 179
  • ...
  • 180
  • 181
  • 182
  • ...
  • 183
  • ...
  • 184
  • 185
  • 186
  • ...
  • 229
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

منتظر مهدی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس