منتظر مهدی

  • خانه 
  • یا مهدی 

بصیرت

18 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​#اسپانیا= اندلس قدیم
در کتاب تاریخی آورده اند که مسلمانان ۸۰۰سال بر سرزمین اندلس 

یاهمان اسپانیا حاکم بودند

اسلام بسیار در اروپا پیشرفت کرد و مسیحیان در هراس بودند

?????

چگونه شد که مسلمانان این سرزمین را از دست دادند  و خواندن این مطلب جای عبرتی ست برای همه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

⚫️فساد و کمبود تقوا ⚫️
مسیحیان اروپا برای بدست آوردن اسپانیا از کف مسلمانان

بارها جنگیدند وشکست خوردند

چاره ی کار را دراین دیدند که با یک حیله ی  غیر انسانی اسپانیا را بگیرند
به این صورت که باغهایی را در اسپانیا از مسلمانان خریدند و  در آن باغها  دختران زیبا روی مسیحی را بابدنهایی عریان حاضر نمودند  و عده ای از جوانان مسلمان را دعوت به میهمانگاه ها میکردند  و شراب خواری را به جوانان القا کردند و محیط هایی رایگان و آماده  برپاکردند تا با همین روابط رخنه ایجاد کنند

تا این که عزم جوانان  راسست کردند و فساد وفحشا و شراب خواری و بی حجابی را به مراکز اندلس کشاندند

چندین سال بعد در طی جنگی  مسلمان از مسیحیان شکست میخورند  وچون جوانان آنها مثل سابق دارای عزم . استحکام. قدرت . و ایمان نبودند سرانجامشان به زوال ختم میشود
وبه همین ترتیب سرنوشت مسلمانان به ۳چیز ختم میشود

۱.عده زیادی زیر فشار مسیحیان که بر اسپانیا غالب شدند مسیحی شدند
۲.عده ای هم  از اسپانیا به سرزمین های اطراف تبعید میشوند
۳.عده زیادی مسلمان هم بدست مسیحیان گردن هاشان زده میشود  وسوزانده میشوند
?و به این ترتیب اثر هشت قرن حکومت اسلام توسط بی تقوایی و بی عفتی مسلمان های ضعیف العقیده در اسپانیا به پایان میرسد

????ایران امروز  در نقشه غربی ها همان اندلس و اسپانیای سابق است

که  عقیده و عفت جوانانش را امروز به غارت میبرند

تا اسپانیایی دیگر شکل بگیرد?

 نظر دهید »

در محضر بزرگان

18 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند :
شب اول قبر آيت‌‌الله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است.
بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم .
چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟!
پرسيدم: آقای  حائری، اوضاع‌تان چطور است؟

آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن…
وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل مي‌ديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشه‌اي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي مي‌آيد. صداهايي رعب‌آور و وحشت‌افزا!  صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست مي‌کرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بي‌انتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک مي‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه مي‌کشيد و مانع از آن مي‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف مي‌زدند و مرا به يکديگر نشان مي‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نمي‌آمد. تنها دهانم باز و بسته مي‌شد و داشت نفسم بند مي‌آمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم

گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم….
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم.
صدايی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من مي‌آمد.
هر چقدر آن نور به من نزديکتر مي‌شد آن دو نفر آتشين عقب‌تر و عقب‌تر مي‌رفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند.
نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور !
نوری چشم نواز و آرامش بخش.
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمي‌توانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ‌ترک مي‌شدم و خدا مي‌داند چه بلايي بر سر من مي‌آوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند:

من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبه‌اش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد.

ختم ۴۰۰۰۰۰۰ صلوات تقدیم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) 
سهم شما ۴ صلوات

 نظر دهید »

شهدا

18 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​‍ ❤️طلبه و دانشجوی 

#شهیدعلی_عباس_حسن_پور
من می روم با کوله باری از گناه و معصیت

به این امید، طالب شهادت هستم که بعد از شهادت

آقایمان بر سر بالینمان خواهد آمد

و گنهکارانی همچو من را شفاعت خواهد کرد
خدایا از تو می خواهم

در لحظه ای که شهادت برایم می رسد

از تمامی دوستی ها و عشق و محبّت ها

جز دوستی و محبّت به خودت

آزادم سازی
بارالها، دلم چنان گرفته

که گویی غم دنیا همگی بر من وارد گشته

دلم از این دنیای مادی، از هواهای نفسانی

از وسوسه های شیطانی، از گناهان کبیره و صغیره

از زیر پا گذاشتن حق مظلوم و …. گرفته
می خواهم بال بزنم، پرواز کنم

عشق در وجودم موج می زند

معبود و معشوق مرا فرا می خواند

کفنم را بیاورید تا بپوشم

خون من از خون امام حسین {ع}

و علی اصغر {ع} به خون خفته

رنگین تر نیست
خدایا احساس می کنم

که اعضای تنم، میله های زندانی هستند

که مرا به اسارت خویش در آورده اند

و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان

بی فایده است مگر به لطف و رحمتت

خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده

و توفیقی عطا کن تا هر چه زودتر

جانم را نثار درگاهت گردانم
بارالها، معبودا

دست از مس وجود شسته ام

از آن بُعد حیوانی انسان

خود را بالا کشیده ام

قدم بر روح الهی خود گذاشته ام

می خواهم در پناه تو در کنار رزمندگان جهاد فی سبیل اللّه

همزمان با جهاد اکبر علیه نفس سرکش و خودخواه طغیان کنم

و بر تمامی پلیدی های دنیا که به ظاهر خوش رنگ و دل پذیرند، چشم پوشم

و زندگی جاوید را بر این زندگی دون و پست ترجیح دهم

ان شاءاللّه »

 نظر دهید »

سلامت

18 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​?چی بخوریم برای چه مریضی ای؟؟

?اگه معده درد دارید? عسل، زنجبیل، زردچوبه

 ?اگه سردرد دارید?  فلفل قرمز، شربت آبلیمو

 ?اگه اسهال دارید? هویج و سیب پخته،کته و ماست چکیده و نعنا

 ?اگه کمخونی دارید?  اسفناج، لیمو، خرما

 ?اگه نقرس دارید?  گوجه فرنگی و فلفل دلمه 

 ?اگه واریس دارید? آب و نان سبوس دار

 ?اگه کبد چرب دارید?  زرشک،شاتوت، آب انار

 ?اگه آفت دهان دارید? رب انار و آب انار

 ?اگه تهوع دارید? زنجبیل،پونه، هندوانه

 ?اگه عفونت دارید?  دمنوش پونه کوهی،سیر

 ?اگه ویار و تهوع صبحگاهی دارید? گوجه، انار ملس

 ?اگه دلپیچه دارید?  دم کرده زیره

 ?اگه پوکی استخوان دارید? سنجد+ماست

 ?اگه آرتروز دارید?  آناناس،شلغم، کلم 

 ?اگه نرمی استخوان دارید?  قارچ،ماهی،تخم مرغ

 ?اگه بیخوابی دارید?  شیر گرم، موز، گیلاس

 ?اگه دیابت دارید? ماش، لوبیا قرمز، تربچه

 ?اگه چربی دورشکم دارید? بادام،گریپ فوروت

 ?اگه میگرن دارید? ماهی،امگا3، گردو

 ?اگه تبخال دارید?  سیب زمینی(ضد زخم)، پیاز (ضد تاول)

 ?اگه تب دارید?  آب، لعاب برنج، 

 نظر دهید »

سلامت

18 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 210
  • 211
  • 212
  • ...
  • 213
  • ...
  • 214
  • 215
  • 216
  • ...
  • 217
  • ...
  • 218
  • 219
  • 220
  • ...
  • 229
مهر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    

منتظر مهدی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس