منتظر مهدی

  • خانه 
  • یا مهدی 

روایت

12 آبان 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​☀️ #احادیث_معصومین ☀️
?موضوع:ثواب بیشمار #صلوات (مهم)
✅امام صادق علیه السلام:
?هرگاه روز #پنجشنبه وشب جمعه فرا برسد 

فرشته ای ازآسمان پایین میآید که همراه 

اوقلم هایی طلایی و برگه های نقره ای 

میباشد و از شب و روزپنجشنبه وغروب روز 

جمعه جزصلوات پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم  نمی نویسند…
?بحارالانوارمجلسی ج 52ص94
❣ سوپرگــروه صـلـوات جهت ظهور ❣

https://telegram.me/joinchat/A7gAtTvgmRjCQi1D5-Lz4Q
??دوستانیکه تمایل به “دائم الذکرشدن"دارند 

ازطریق لینک بالا☝️ واردگروه صلوات بشن??

 نظر دهید »

نصوح

12 آبان 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​??????

????

???

??

?

???داستانی بسیار زیبا???
✅توبه نصوح 
?نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او با سوءاستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد و برایش لذت بخش نیز بود.

گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.

روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.از قضا گوهر گرانبهاىش همانجا مفقود شد ، دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی خود را در خزینه حمام پنهان کرد.

وقتی دید مأمورین براى گرفتن اوبه خزینه آمدند  به خداى تعالی رو آورد و از روى اخلاص و بصورت قلبی همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان٬ شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد وبه خانه خود رفت.او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.

چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهى که در چندفرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.

در یکى از روزها همانطورکه مشغول کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد.

روزی کاروانى راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید،نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.

بنا به رسم آن روزگار و بخاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.

نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه، ازدواج کرد.

روزی دربارگاهش نشسته بود٬شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.

 نصوح گفت میش تو پیش من است و هرچه  دارم از آن میش توست وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.

آن شخص به دستور خدا گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن یک میش بوده است بلکه ما دو فرشته براى  آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت٬ اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند.

به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، “توبه نصوح” گویند.

 @pedarefetneh ? #پدرفتنه
?

??

????

????????

 نظر دهید »

توجه

12 آبان 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​‌ ?  آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) :
☘️ به حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان متوسل شوید،
? ایشان چون مادر ولی وقت ما هستند به فرزندشان می‌فرمایند :
? که پسرم،این شخص به من متوسل شده خواسته‌اش را بده
? هزار صلوات یا یک ختم قرآن نذر ایشان کن تا گرفتاریت برطرف شود.»
?

 نظر دهید »

تفکر

12 آبان 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​?روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از راهی میگذشت، شیطان را دید که خیلی ضعیف و ناتوان شده است، از او پرسید:چرا این قدر ضعیف گشته ای؟
?شیطان گفت: ای رسول خدا از دست امت تو رنج مےبرم و در زحمت هستم. پیامبر فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند؟ شیطان گفت : چون که آن ها شش خصلت دارند که من نمےتوانم این شش خصلت را تحمل کنم؛
1️⃣  هر جا که به هم میرسند سلام میکنند.
2️⃣  باهم مصاحفه مےکنند.
3️⃣ برای هر کاری که میخواهند انجام دهند ان شاء الله میگویند.
4️⃣ استغفار میکنند و با گفتن این جمله سعی و تلاش مرا باطل میکنند.
5️⃣ هروقت نام مبارک تو را میشنوند بر تو صلوات میفرستند.
6️⃣ در ابتدای هرکاری که بخواهند انجام دهند قبل از شروع کار بسم الله الرحمن الرحیم میگویند.

___________________
✅جهت  خواندن احادیث اهل بیت(علیهم السلام)  در کانال زیر  عضو شوید : 
https://telegram.me/joinchat/ChK3Mj4URkYwZwsl8DSjXA

 نظر دهید »

در محضربزرگان

12 آبان 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​حاج آقا دکتر احمد عابدی:
یکی از آداب قرآن این است که آدم چیزی را که یقین ندارد، نگوید. کلمات شاید، احتمال دارد، فکر می‌کنم و به نظر می‌رسد را زیاد به کار ببریم. نشانه آدم جاهل این است که قطعی حرف می‌زند. آدم عالم هم همه‌اش می‌گوید شاید.
✍️پایگاه اطلاع رسانی استاد
@Asemani_bashim

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 83
  • 84
  • 85
  • ...
  • 86
  • ...
  • 87
  • 88
  • 89
  • ...
  • 90
  • ...
  • 91
  • 92
  • 93
  • ...
  • 229
مهر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    

منتظر مهدی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس