با خانواده شهدا
????
???
??
?
#خاطره
همسرشهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
بیست و یکم مهر ماه سال ۹۴ بود،ساعت سه بعد از ظهر،اهواز بودم خانه پدر.
زنگ خانه به صدا درآمد،برادرانم پشت در بودند،برایم اندکی جای تعجب داشت که در این موقع روز و هر دو با هم آمده اند.
بعد از احوالپرسی در تدارک پذیرایی از آنان بودم که از حال حاج حمید پرسیدند و اینکه آیا از او خبری دارم یا نه؟
گفتم :نه بی خبرم،دو روز پیش در آخرین پیامکی که به من زد گفته بود که معلوم نیست به ایران بیاید.
سوالات بعدی برادرانم مرا با واقعیتی روبرو کرد که انتظارش را لااقل به این زودی نداشتم،وقتی از آنها پرسیدم مگر شما خبری از او دارید؟نکند زخمی شده؟وقتی با جواب منفی ایشان روبرو شدم،گفتم پس شهید شده؟
با پاسخ مثبت آنها اولین چیزی که به ذهنم رسید جمله ای بود که در آخرین سفرش به ایران به من گفته بود.
گفت: خانم شهادت یعنی من به بهشت میروم ،جا میگیرم ،منتظر شما میمانم تابیایید.
عزیزترینم که تا در دنیا بودی بهترین ها را برای ما می خواستی،حالا هم که قصد پرواز کرده بودی باز بهترین ها را برای ما مد نظر قرار دادی.
در آخرین سفرم به سوریه وقتی از شهادت گفتی و هر دو با هم گریه کردیم ،گفتی به فضل الهی درسرای جاودان باز کنار هم خواهیم بود.
خدا را شاکرم از اینکه بهترین راه را برگزیدی و در پر سود ترین معامله وارد شدی ، برایمان دعا کن تا در ادامه راه زندگی بدون حضور فیزیکی تو از طی صراط مستقیم باز نمانیم…
?