منتظر مهدی

  • خانه 
  • یا مهدی 

حکایت

12 آبان 1396 توسط سيده زهرا رستميان

​#حکایتی_کوتاه

روزي حضرت داوود از يك آبادي ميگذشت.
 پيرزني را ديد بر سر قبري زجه زنان. نالان و گريان. 

پرسيد: مادر چرا گريه مي كني؟
 پيرزن گفت: فرزندم در اين سن كم از دنيا رفت. 

داوود گفت: مگر چند سال عمر كرد؟ پيرزن جواب داد:350 سال!!
 داوود گفت: مادر ناراحت نباش. پيرزن گفت: چرا؟
 پيامبر فرمود: بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه بيش از صد سال عمر نميكنند.
 پيرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسيد: آنها براي خودشان خانه هم ميسازند، آيا وقت خانه درست كردن دارند؟
  حضرت داوود فرمود: بله آنها در اين فرصت كم با هم در   خانه سازي رقابت ميكنند.
 پيرزن تعجب كرد و گفت: اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران ميپرداختم.
?برچرخ فلک مناز که کمر شکن است ;
?بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است ;
?مغرور مشو که زندگی چند روز است ;
?در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است .
???????????????

? حکایات و سخن بزرگان ?
@jahane_marg

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

منتظر مهدی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس