حکیمانه
23 مهر 1396 توسط سيده زهرا رستميان
تازه از سفر برگشته بود،به منبر رفت و مردم را موعظه کرد،از نزول جبرائیل فرمود و پیامش،
از کربلا گفت و شهادت حسینش.
سپس حسن و حسین را در آغوش گرفت. دست بر سرشان گذاشت.رو به آسمان کرد و گفت:
خدایا! محمد بنده توست، رسول توست، این دو هم از پاکان عترتم، از برگزیدگان اهل بیتم.
جبرائیل برایم خبر آورد که حسینم را می کشند، با بی رحمی تمام ؛
خدایا!شهادت او را برایش پر برکت ساز. او را سرور همه ی شهدا قرار بده، و برای قاتلان و خوارکنندگان او، برکتی قرار نده…
کلام پیامبر، تمام اهل مسجد را به گریه انداخته بود.
رو کرد به کوچک و بزرگشان، فرمود:
بر او گریه می کنید ؟!..
بر او گریه می کنید و او را یاری نمی کنید؟!
(بحارالانوار، ج44، ص248)
✍️روایت هایی داستانی پیرامون وجود مقدس امام عصر سلام الله علیها با نگاهی به کتاب شریف مکیال المکارم
@Asemani_bashim