بابزرگان
11 آبان 1396 توسط سيده زهرا رستميان
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط نقل میکند:
زنی بود که شوهرش سیدی از دوستان جناب شیخ بود.او خیلی شوهرش را اذیت میکرد.پس از چندی آن زن فوت کرد. هنگام دفنش جناب شیخ حضور داشت . ایشان بعدا فرمودند:
روح این زن جدل میکرد که : خب مردم که مردم ! چطور شده؟
موقعی که خواستند او را دفن کنند.اعمالش به شکل سگ درنده سیاهی شد. همین که فهمید که این سگ باید با او دفن شود متوجه شد که چه بلایی در زندگی بر سر خود آورده. شروع کرد به التماس و التجا و نعره زدن. دیدم که خیلی ناراحت است. لذا از این سید خواهش کردم که حلالش کند.اوهم بخاطر من حلالش کرد. سگ رفت و او را دفن کردند.
✍️کیمیای محبت ص168
@Asemani_bashim